نگاهی به کتاب «بوطیقای ارسطو برای فیلمنامه نویسان»نوشته مایکل تی یرنو با ترجمۀ محمد گذرآبادی، منتشر شده توسط انتشارات ساقی
بوطیقای ارسطو برای فیلمنامه نویسان/مایکل تی یرنو/ترجمه محمد گذر آبادی/انتشارات ساقی
مایکل تی یرنو تحلیلگر داستان و فیلمنامه در استودیو میرامکس است . او تلاش کرده است «رازهای داستان گویی» را از میان نظریه های ارسطو استخراج و دسته بندی کند . نویسنده علاوه بر تحلیل های روان و ساده فهم از فرازهای مهم بوطیقا ، با ارائه مثالهایی جذاب از آثار موفق و موثر سینما (مثل پدرخوانده ، بچه رز مری، داستان عامه پسند ، همشهری کین ، گلادیاتور ، تایتانیک و…) اثر خود را خواندنی تر و کاربردی تر کرده است.
وقتی خواستار این باشیم که در حوزه ای تخصصی گام برداریم قطعا نیازمند این هستیم که از منابعی که صحتشان مورد تایید باشد بهره مند شویم و این منابع ابزاری کاربردی را در اختیارمان قرار دهند . «کتاب بوطیقای ارسطو برای فیلمنامه نویسان» برای فیلمنامه نویسانی که می خواهند بهتر بنویسند پیشنهاد می شود کتابی که نویسنده آن علاوه بر اشراف بر وضعیت سینمای فعلی و نیازمندی های آن بر بوطیقای ارسطو نیز اشراف مناسبی دارد . البته این کتاب علاوه بر مزیت هایی که دارد نکاتی را نیز در خود گنجانده است که باید برای شناخت بهتر این کتاب آنها را بررسی کنیم .
اولین نکته این که در نوشتار به علت آنکه نویسنده آن به شکلی حرفه ای در سینمای هالیوود درگیر است ، مدام ذهن مخاطب را بدین سو سوق می دهد که “اگر می خواهید فیلمنامه نویس خوبی باشید باید بتوانید رضایت سرمایه گذاران و کمپانی های هالیوود را جلب نمایید” برای نمونه نویسنده این کتاب در صفحه 30 بعد از ارائه تحلیل های خود می نویسد “در این صورت فیلمنامه ای خواهید ساخت که تهیه کنندگان (هالیوود) مسلما به آن توجه خواهند کرد” یا در جایی دیگر می نویسد ” به فیلمنامه خود ساختاری به خوبی ساختار زیبای آمریکایی بدهید تا شاید در نهایت به یک زیبای سینمایی یا حتی به یک اسکار برسید” در صفحه 100 این کتاب نیز آمده است “زندگی شگفت انگیز است و بهتر خواهد شد اگر یکی از مدیران استودیو خودش را در فیلمنامه شما پیدا کند ” همچنین در صفجه 4 نویسنده می نویسد ” وی به تحلیل پی رنگ ، شخصیت و هر آنچه امروز در برگه گزارش داستان در هالیوود یافت می شود پرداخت” . البته شاید شما به عنوان خواننده این نقد این نظرات را حمل بر نکوهشی سینمای هالیوود یا مخالفت اینجانب با سینمای هالیوود کنید شاید هم تصور کنید که من بسیار بدبین هستم . اما نکته ای که در این نوشتار نهفته است به قرینه به دست می آید و آن هم این است که مثال های این کتاب تماما از فیلمهای تولید شده در کمپانی های هالیوود است نه اینکه این فیلم ها فیلم های خوبی نیستند اما من به عنوان منتقد ، از نویسنده این کتاب می پرسم که آیا در سینمای شرق فیلمی که نظر ایشان را جلب کند وجود نداشته است ؟ آیا امروز سینمای شرق اروپا و شرق آسیا از حیث محتوا از سینمای هالیوود جلوتر نیستند ؟ آیا ساختار دراماتیک در فیلم های شرقی یا غیر هالیوودی روی نمی دهد ؟ آیا کاتارسیس ارسطو در سینمای شرق اروپا و آسیا نمود واضحی پیدا نکرده است؟ آیا سینمای اشخاصی مانند کیم کیدوک ، عباس کیارستمی ، اصغر فرهادی ، مجید مجیدی ، کریستف کیشلوفسکی ، تارکوفسکی یا دیگران از نظر جناب ارسطو دارای ایراد است ؟ به قرائن می توان فهمید که نویسنده این کتاب متاسفانه علاوه بر ارائه و اشاعه نظر ارسطو در باب فیلمنامه نویسی سعی در شکل دادن ذهن نویسندگان برای نوشتن فیلمنامه بر مبنای خواسته های هالیوود دارد و این کمی نا مناسب به نظر می آید .
نکته دیگر این کتاب تاکیدی است که نویسنده بر غربی بودن ارسطو می کند . حال چرا این موضوع برای ما ایجاد سوال می کند ؟ جواب این است که در واقع درست است که ارسطو اسطوره غرب است اما هنر و تفکر محدود به مرز نمی شود و تاکید زیاد بر اینگونه مسائل ذهن مخاطب را نا خودآگاه دچار اشتباه می کند که انگار نویسنده این کتاب مانند دخترهای 8 ساله مدام به دیگران به خاطر رنگ قشنگ کفش هایش فخر می فروشد و می خواهد دل دیگران را اصطلاحا بسوزاند . در این موارد رنگ کفش های دختر بچه ایرادی ندارد اما رفتار او که ناشی از کودکی اوست به نظر جالب می آید . به عنوان مثال در صفحه 6 کتاب اینگونه درج گردیده است ” و حالا به لحظه ای می رسیم که در انتظارش بودیم … رازهای داستان گویی از زبان بزرگترین اندیشمند تمدن غرب”
نکته دیگر تناقض گفتاری این کتاب در خصوص رابطه بوطیقای ارسطو با سینماست این نویسنده در صفحه 4 می نویسد ” ارسطو در بوطیقا که به باور بسیاری از حرفه ای های امروز هالیوود «کتاب مقدس فیلمنامه نویسی» است به بررسی دقیق ….” اما در صفحه 31 می گوید ” بوطیقای ارسطو نمی تواند نوشتن همه ی انواع پی رنگ را به ما بیاموزد ” به نظر من از یک نویسنده متخصص بعید است که اینگونه اظهار نظرهایی داشته باشد شکی در این نیست که بوطیقای ارسطو کتابی ست سترگ اما باید در نظر داشت که این کتاب هم مانند همه کتاب های دیگر ایرادات و کمبودهایی دارد و نباید آنرا به عنوان وحی منزل معرفی نمود و صرفا ارسطو بوطیقا را در زمینه ادبیات نگاشته است و چون پایه سینما ادبیات است از بوطیقا می توان به عنوان الگویی برای فیلمنامه استفاده کرد و این سخنی گزاف است که بوطیقا تمام نکات ادبیات سینما را بیان داشته است . به نظر بنده در تحلیل هایی که بر نظریات دیگران می نگاریم “مانند این کتاب که تحلیلی است بر نظریات ارسطو در بوطیقا” باید واقع گرا باشیم و در شرایطی غیر معقول اصطلاحا زیاد قربون صدقه یک کتاب نرویم . از سویی دیگر وقتی این کتاب را بررسی می کنیم ، می بینیم که نویسنده ابزار ارائه شده توسط ارسطو را بی بدیل می داند و اگر کسی از آنها سر پیچی کند شکست می خورد به عنوان نمونه در صفحه 80 نویسنده بیان می دارد که نویسنده فیلمنامه بچه رزمری اگر از اصول بوطیقا در محتوا و ساختار سرپیچی می نمود “فیلمی می شد در زمره آثار شکست خورده هالیوود”.
پس با توجه به اینها نویسنده اصول بوطیقا را همانگونه که گفته شد وحی منزل می داند اما در اکثر موارد می بینیم که معمول فیلم های موفق امروز اصول ارسطو را نه تنها نقض ، بلکه زیر پا می گذارند و موفق هم می شوند که البته خود نویسنده هم در انتهای کتاب بدان اشاره می کند در صفحه 143 نویسنده می نویسد ” سخت ترین جنبه نوشتن این کتاب این بود که هر بار درباره یکی از اصول فیلمنامه نویسی در بوطیقا می نوشتم فورا فیلمی به ذهنم ظهور می کرد که آن اصل را زیر پا گذاشته است ” که البته بازهم با احتیاط این را می گوید ، اما در ادامه از سینمای جیم جارموش و دیوید لیچ یاد می کند و بعد از نگارش این جملات در صفحه 144 می نویسد “بوطیقا نمی تواند همه چیز را درباره نوشتن یک فیلمنامه ماندگار و جاوید به شما بگوید ” که این جملات برای تایید مدعایمان کافی می نماید.
متاسفانه از سویی دیگر در برخی از موارد نویسنده از فرازهای منتخب بوطیقا تفسیر به رای کرده است.برای مثال در صفحه 122 فرازی از بوطیقا بدین شرح آمده است “پی رنگ در معنای فعلی واژه به سادگی عبارتست از ترکیب وقایع یا آنچه در داستان به انجام می رسد…” تحلیل نویسنده این کتاب از این فراز با مثالی (بازهم) از سینمای هالیوود شروع می شود و نام فیلم داستان عامه پسند کوئنتین تارانتینو را به میان می آورد و بدون هیچ مقدمه ای ، به تطبیق روایت این فیلم با ساختار مورد نظر ارسطو می پردازد ، که این کاملا غیر منطقی به نظر می رسد زیرا در زمان ارسطو روایت غیر خطی نه تنها مرسوم نبوده است بلکه مذموم هم بوده است . چون در فراز انتخاب شده از بوطیقا «که در بالا آمده است» تاکید بر روایت منطقی کاملا مشهود است . چون ارسطو بر واقعی بودن اتفاقات تاکید می کند اما در فیلم داستان عامه پسند اتفاقات از نظر منطقی و واقعی به شکلی خطی و حقیقی روی نمی دهند و نویسنده به شکلی استادانه زمان را تغییر می دهد و این یک حسن است اما نمی توان این تکنیک یا خلاقیت را به نظریات ارسطو ارجاع داد . نویسنده در همان صفحه برای این تفسیر خود می نویسد “از ترتیب وقایع در نظریه ارسطو تا تجدید آرایش پی رنگ که مشخصه بسیاری از روایت های غیر خطی است فاصله چندانی وجود ندارد ” «که این جمله ناشی از احتیاط اوست» ، در حالی که از نظر ارسطو و در زمان ارسطو ، روایت غیر خطی همانگونه که گفته شد نه مرسوم بلکه مذموم بوده است . پس اگر هم اتفاقات خوبی در سینما در حال وقوع است این به واسطه خلاقیت نویسندگان است نه تاثیر مستقیم و بی چون و چرای بوطیقای ارسطو .
از سویی دیگر ساختار ناهماهنگ ، چینش نشده و به هم ریخته این کتاب و تحلیل های کوتاه که بیشتر به توضیحات روزنامه ای در یک ستون کوچک روزنامه می مانند باعث شده تا بعد از خواندن این کتاب مطالب منظمی را از آن دریافت نکنیم . به عقیده اینجانب این کتاب باید توسط نویسنده آن مورد بازبینی قرار گرفته و فصل بندی مناسبی برای آن در نظر گرفته شود تا حتی مخاطبانی که در ابتدای راه نویسندگی هستند ، از آن استفاده کنند .
در پایان باید گفت کتاب بوطیقای ارسطو برای فیلمنامه نویسان به جز چند نکته ذکر شده در بالا ، کتابی است که می تواند دنیای جدیدی را برای نویسندگان باز نماید و حداقل باعث می گردد که بدانید نظر ارسطو در باب فیلمنامه نویسی چه بوده است و چگونه می توان از نظریات وی برای بهتر فیلمنامه نوشتن استفاده نمود .
در کنار مطالب ارزنده ای که در این کتاب یافت می شود صفحات آخر آن بسیار به دل می نشیند . این صفحات فیلمنامه نویسی هم یاد می دهند . تاکید جملات درج شده در این صفحات بر اخلاق در حوزه هنر است که خوشبختانه در این کتاب به دقت درج شده است در صفحه 145 آمده است ” نسبت به زندگی خود به عنوان نویسنده و سلامت عمومیتان حساس باشید . نویسندگان تازه کاری را می شناسم که مست می کنند چون ارنست همینگوی اینگونه می کرد . آنها فکر می کنند مشروب ، مواد مخدر و سو رفتار با جسم خود ، بخشی از زندگی یک نویسنده است ، اینطور نیست . نوشتن به نیروی جسمی فوق العاده ، تعهد فراوان از سوی جسم ، قلب – روح – ذهن و عواطف نیازمند است”
منبع: سایت لوح