منبع وبسایت انجمن فیلم کوتاه ایران – ایسفا
فروردین ۳۱ ۱۳۹۶
بلاتار فیلمساز اهل مجارستان بی تردید یکی از تاثیرگذارترین و جذاب ترین فیلمسازانی است که بدون تن دادن به سینمای تجاری کارهای ارزنده و مهمی را در زمینۀ سینمای مستقل هنری انجام داده است. او که به خاطر خاطر برداشت های جادو گونه اش در سینما شناخته می شود چهره ای عجیب، دوست داشتنی، سرخوش و سرکش دارد. این ها را من قبل از ملاقات کارگاهی و کوتاهی که بلاتار در حاشیۀ جشنوارۀ فیلم فست کارگردانان جدید فیلم های کوتاه داشت نمی دانستم.
هوای تابستانی پرتغال و شهر کوچک اسپینیو بهترین موقعیت را برای استراحت فراهم می کند اما وقتی در ترکیب هیئت داوران جشنواره ای باشید که رییس هیئت داورانش تا دو سال پیش رییس آکادمی بفتا بوده و علاوه بر او بزرگان سینمای دنیا از جمله طارق انوار تدوین گر مشهور فیلم و دیگران در جشنواره حضور داشته باشند مجبورید کمی متفاوت تر عمل کنید. پس زمان زیادی برای استراحت وجود ندارد و صبح به سرعت از هتلی که در میانۀ جنگل برایمان فراهم شده بود به سمت محل برگزاری جشنواره حرکت کردم. خبر داشتم که بلاتار فیلمساز افسانه ای مجار هم امروز کارگاهی با عنوان سینما و فلسفه یا فلسفۀ فیلم خواهد داشت. طبق اطلاعم هنوز حضورش قطعی نبود و به وضوح استرس را می شد در رفتار برگزار کنندگان دید. آنجا کمی به یاد جشنواره ها و برنامه های وطنی افتادم و خوشحال شدم که لااقل در این یک مورد هم که شده خیلی از دنیا عقب نیستیم. به هر حال با عجله به سالن رسیدم و سریع به اتاق داوران رفتم و شروع به دیدن فیلم هایی کردم که باید می دیدم.
به فیلم سوم نرسیده بودم که در اتاق زده شد و فرناندو دبیر اجرایی جشنواره آمد و با خوشحالی گفت: “بلاتار تا ۱۰ دقیقۀ دیگه می رسه و چون هیئت داوران امروز برای یک برنامه ای رفتن پورتو بیا که به عنوان نمایندۀ داوران در دیدار اولیه حضور داشته باشی!” از جای خودم بلند شدم و راستش را بخواهید کمی بی انگیزه به سمت اتاق مهمانان ویژه رفتم. البته هنوز کسی نیامده بود و ترجیح دادم بیرون قدمی بزنم. از در که بیرون می رفتم خیل جمعیتی را دیدم که به صف شده و با بلیط هایی که در دستشان بود منتظر ورود به سالن بودند.
بعد از ده دقیقه دوباره به سالن برگشتم. موقع ورود برگزار کنندگان جشنواره را دیدم که اطراف آدمی به سمت پله ها حرکت می کنند. با چشم بر هم زدنی خودم را در اتاق میهمانان ویژه دیدم و دستانم را در دستان بلا تار فیلمساز شهیر مجار. از آنجایی که ما ایرانی ها خیلی در مجامع غریبه علاقه به نمایش احساساتمان نداریم خیلی ساکت و بی روح نشسته بودم و لبخند به صورت بلاتار می زدم و به این فکر می کردم که روزگار تقدیر عجیبی دارد چون به تازگی اسب تورین را دیده بودم و احساساتم علاوه بر یک نقد فیلمسازانه درگیر فیلم شده بود و شاید دو ماه پیش که فیلم را می دیدیم فکر نمی کردم که به زودی کارگردان آن فیلم عجیب را ببینم. به هر حال به خاطر خروج یکی از میهمانان که انگار آدم مهمی بود حاضرین اتاق به سه نفر رسیدند. من، فرناندو و بلاتار. فرناندو من را معرفی کرد و اصلا برای بلاتار مهم نبود که این جوانکی که روبروی او نشسته کیست! تا اینکه فرناندو گفت منصور از ایران برای داوری آمده. تا کلمه ی ایران گفته شد حس کردم بلاتار کمی راحت تر نشست و کمی بیشتر می خواهد تحویلم بگیرد. آقای تار با لحن مخصوص به خودش گفت: واقعا شما توی ایران چیکار میکنید؟ کمی جا خوردم و گفتم زندگی! بلند و به طرز عجیبی خندید و گفت جواب خوبی بود! یک دفعه از او پرسیدم به نظر شما نسبت فیلمساز با سینمای تجاری چیه؟! سرش را خاراند و گفت: هیچ!. طبیعی بود که این جواب را در پاسخ به سوال من بگوید ولی دوست داشتم بیشتر در این رابطه حرف بزند چون اخیرا فیلمی ساخته بودم که حس کردم روش فکری ای که فیلمم از آن بیرون آمده روش موفقی در تجارت سینما نخواهد بود. در همین فکرها بودم که ادامه داد: “به نظر من فیلمساز باید کارش رو بلد باشه و اعتماد به نفس بیان فکرش رو به هر نحوی که دوست داره داشته باشه!” اگر بلاتار را ببینید حرف من را تایید خواهید کرد که او اساسا آدمی نیست که بشود پیوسته و مداوم با او هم کلام شد. آمدم سوالی بپرسم که ادامه داد: “به هرحال سینما هنریه که باید به یک منبع مالی وصل باشی که فیلم هات رو بسازی یا اینکه اطرافیان درکت کنند و انتظار مالی از تو نداشته باشن، منظورم خانواده است”. تبلتم را درآوردم و از او خواستم که چند دقیقه از فیلم جدیدم را ببیند چون برای معرفی فیلم جدیدم به تهیه کنندگان یک نسخۀ سه دقیقه ای از فیلم آماده کرده بودم تا به تهیه کنندگان و پخش کنندگان نشان دهم. به هرحال با کمی اکراه و بی حوصلگی و با سرکشیدن لیوانی که در دستش بود که البته سریع خواست تا برایش پر کنند، با سر به نشانۀ تایید پذیرفت. تبلت را باز کردم و فیلم را پخش کردم و سعی کردم به صورتش نگاه کنم. اساسا از فرم صورتش نتوانستم نتیجه ای بگیرم اما سرش را که بلند کرد و در حالیکه حالت عجیبی به من مستولی شده بود نگاهی به من کرد و گفت: “به نظر من فیلم بساز و ادامه بده”. احساس کردم این حرفش با حرف قبلی اش کمی متفاوت است و البته کمی صمیمانه تر این جمله ها را بیان کرد. نگاهی به من کرد و گفت: ” تا حالا کاری کردی که از یادآوریش شرمنده بشی؟” گفتم: خب هر آدمی… کلامم رو با کمی تندی قطع کرد و گفت: اگر توی سینمای تجاری کار کنی ممکنه که پولدار بشی و خیلی زود شناخته بشی اما احتمالا به زودی شرمنده هم خواهی شد”. لیوانش را که تازه پر شده بود سرکشید و این بار با حرص و عصبانیت بیشتری ادامه داد: “اگر یک روز وارد سینمای تجاری شدی که به نظر من به صلاحت نیست و مبنای کارت فقط پول شد لااقل سعی کن سردمدار این جریان نباشی چون باعث سرخوردگی آدم های زیادی خواهی شد! که شاید هیچوقت خودشون رو نبخشند!”
سرم را انداختم پایین و به حرف های او فکر کردم داشتم تحلیل میکردم که منظور اساسی او چه بود و اساسا چرا نحوۀ گفتارش ناگهانی و به کل تغییر کرد. سرم را بلند کردم تا سوال دیگری بپرسم… اما دیدم که آدم هایی که رفته بودند برگشتند و از او می خواهند که به سالن برود او هم بلند شد و به درگاه در رفت … هنوز نشسته بودم که صدای مجری برنامه و تشویق حضار را شنیدم که شروع کارگاه فسلفۀ سینما با حضور بلاتار فیلمساز مطرح مجار را اعلام کرد.
داخل سالن شدم و نشستم و خوب به حرف های این آدمی که تا به امروز از بزرگترین آدم های سینمای جهان است که از نزدیک دیده ام گوش کردم و در طول صحبت های او کم کم معنی حرف هایش دستگیرم شد.
بخشی از صحبت های بلاتار راجع به فلسفه ی سینما:
مهم نیست راه درست برای فیلمسازی چیست! مهم علاقه ی شما به حرفی است که واقعا علاقه به گفتنش دارید و به آن اعتماد دارید.
من یک استاد خوب داشتم که بزرگترین درس را به من داد، او به من گفت فقط فیلم بساز و راهت را ادامه بده چون احتمالا فهمیده بود من آدم یک دنده و کنجکاوی هستم.
من اساسا نمیدانم هنر چیست چون زمانی که شما فیلمی را میسازید در واقع کار هنری نمی کنید و فقط دارید یک اثر خلق می کنید و به دنیایی که در ذهن شما شکل گرفته پر و بال می دهید. دو عامل زمان و مخاطب هست که می تواند مشخص کند که آیا شما کار مهمی انجام داده اید یا خیر. پس کسی نمی تواند خودش را بدون در نظر گرفتن این دو عامل خیلی مهم هنرمند قلمداد کند.
اگر شما داستانی داشته باشید که به آن علاقه ای ندارید حتی اگر فیلم شما دو دقیقه باشد قطعا برای مخاطب خسته کننده خواهد بود اما اگر داستانی که دارید را دوست دارید حتی اگر فیلم شش ساعت باشد مخاطب از دیدنش لذت خواهد برد.
فیلسازی مثل مواد مخدر است. وقتی شما یک بار انجامش می دهید قطعا گرفتار این کار شده اید.
اگر شما یک فیلمساز رئالیست هستید، وقتی در حال نگارش فیلمنامه اید قاعدتا در آن موقعیت واقعی قرار ندارید پس نمیتوانید وقایع را درست ثبت کنید چون واقعیت از قید و بندهایی که شما هنگام نوشتن دارید فاصلۀ زیادی دارد و آن متن قطعا موقع فیلمبرداری شما را سردرگم خواهد کرد.
فیلمسازان واقع گرا فیلم هایشان را هنگام فیلمبرداری در ذهنشان تدوین می کنند.
من معتقدم که شما بچه نیستید. حتی به خاطر پیشرفت تکنولوژی بچه های امروز هم بچه نیستند اما فیلم های احمقانه و دروغین تجاری می خواهند شما را کوچک و بچه نگه دارند، من فکر می کنم فیلمسازی تجاری اشتباه است چون فیلم تجاری برای توقف فکر و اندیشه انسان ساخته می شود و نه برای رشد آن، سیستمی که پشت تجارت سینماست از آنها می خواهد که این فیلم ها را بسازن.
آنها (سینمای تجاری) برای هم دست می زنند تا مخاطب بیشتری بلیط فیلم های احمقانه شان را بخرد